نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دکتری فیزیولوژی گیاهان زراعی، گروه مهندسی تولید و ژنتیک گیاهی، دانشکده کشاورزی، دانشگاه مراغه، مراغه، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Wheat is the first cereal and the most important crop in the world, and due to the increasing population growth, its production is expected to increase every year. Meanwhile, Iran is considered to have a Mediterranean climate and is part of the arid and semi-arid regions of the world due to its geographical location. Under the Mediterranean climate, grain filling of wheat and other cereal usually occurs when the average temperature of the environment increases and the amount of available moisture is reduced, which would disrupt the photosynthesis and reduce the production of photoassimilates during the current photosynthesis process. However, at the same time, the demand for photosynthetic materials for grain filling and also demand for respiration of the live biomass of plant increases, and current photosynthesis does not respond to them. Therefore, the carbon needed to fill the growing grains is provided from other carbon-based sources, such as the remobilization of stored carbohydrates in the stem internodes before anthesis stage. Therefore, studying the factors affecting the transfer of photoassimilates from different parts of the plant, can provide us with a solution that can be used more effectively to reduce the damage to drought stress and the optimal yield of wheat.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
گندم (Triticum aestivum L.) اولین غله و مهمترین گیاه زراعی دنیاست (Arzani, 2011) و یکی از عمدهترین محصولات زراعی تأمینکننده غذای انسانها در کشورهای مختلف بهشمار میرود (Jalal Kamali, 2008; Metwali et al., 2010). این گیاه در محدودهی وسیعی از شرایط اقلیمی و مناطق جغرافیایی تولید میشود و بهدلیل تطابق زیاد با شرایط آب و هوایی مختلف، دامنهی پراکندگی آن بیش از هر گیاه دیگری است (Emam, 2011). با این حال، تنشهای محیطی اعم از زیستی (قارچها، باکتریها، ویروسها و غیره) و غیرزیستی (خشکی، سرما، گرما، شوری و غیره) همواره از عوامل اصلی کاهش دهندهی تولید گندم و از موانع اصلی رسیدن به پتانسیل عملکرد این گیاه بودهاند. از بین تنشهای فوق، تنش خشکی بیش از هر عامل دیگری رشد و عملکرد گندم را محدود میکند (Ercoli et al., 2007) و خطر جدی در تولید موفقیت آمیز آن در سراسر جهان میباشد (Huang et al., 2000; Chaves et al., 2002; Ashraf and Harris, 2005; Passioura, 2007; Ilker et al., 2011; Saeidi et al., 2017). در این بین، کشور ایران به علت موقعیت خاص جغرافیایی دارای آب و هوای مدیترانهای با نزولات جوی کم (حدود 250 میلیمتر در سال که معادل حدود یک سوم متوسط جهانی است) جزء مناطق خشک و نیمه خشک دنیا به شمار میرود که تنش خشکیو گرمای آخر فصل از ویژگیهای بارز این مناطق میباشد. علاوه بر این، ایران کشوری مستعد خشکسالی است و میزان خسارت خشکسالی بهعلّت کاهش سرانۀ آب قابل دسترس ناشی از افزایش جمعیت، تغییر اقلیم و بهرهبرداری بیش از حد و کاهش کیفیت منابع آب موجود (شوری و آلودگی) در حال افزایش است (Heidari-Sharifabad, 2008). همگی این عوامل دست به دست هم داده و سبب تنزل تولید در گندم میگردند. در این میان، میزان توانایی اندامهای سبز گیاه در تولید و انتقال مواد فتوسنتزی (قدرت منبع) به طرف دانههای در حال پرشدن یکی از عوامل مهم تأثیرگذار در عملکرد اقتصادی گندم میباشد. برگهای کامل گیاه به عنوان منابع اولیه تولید مواد پرورده مطرح بوده و سهم قابل توجهی را در پرکردن دانههای گندم برعهده دارند (Tambussi et al., 2007). با افزایش سن گیاه و تسریع پیری و ریزش برگها به خصوص در شرایط تنش خشکی، مواد پرورده تولید شده در برگها پاسخگوی نیاز دانهها برای پرشدن نبوده (Johnson et al., 1981; Rivero et al., 2009) و کربن مورد نیاز برای پرکردن دانههای در حال رشد توسط سایر منابع تأمین کننده کربن از جمله انتقال مجدد کربوهیدراتهای ذخیرهای از میانگرههای ساقه و نیز فتوسنتز سنبله تأمین میشود (Yang and Zhang, 2006; Abdoli et al., 2013; Azhand et al., 2015). به طوری که Winkel(1989) طی تحقیقات خود دریافت که در غلات حساسترین مرحله نسبت به بروز تنش خشکی، حد فاصل ظهور سنبله تا گلدهی و مرحله پرشدن دانهها است و ارقامی که قبل از گلدهی بتوانند بیوماس بالایی تولید کنند و ذخیرهی کربوهیدراتها را در ساقهها افزایش دهند و بتوانند در مواقع لزوم آنها را به دانههای در حال رشد منتقل کنند، جزء ارقام متحمل به خشکی محسوب میشوند. انتقال مجدد ترکیبات ذخیره شده در ساقه به دانههای در حال رشد یکی از مکانیسمهای درگیر در شکلگیری عملکرد اقتصادی و پایداری آن مخصوصاً در شرایط تنش رطوبتی پس از گردهافشانی میباشد و میتواند به عنوان یک فرآیند مهم و پشتیبانی کننده تا حدود زیادی کاهش عملکرد دانه را جبران کند (Blum, 1998; Netanos and Koutroubas, 2012). با توجه به موارد فوق، بررسی فاکتورهای دخیل در میزان انتقال مجدد مواد فتوسنتزی به دانههای در حال رشد، میتواند محققین فیزیولوژی و اصلاح نباتات را در شناسایی ژنوتیپهای مقاوم و معرفی آنها به کشاورزان جهت کاهش تلفات تنش کم آبی و تولید مطلوب یاری نماید.
ترکیبات ذخیرهای موقت و انتقال مجدد
انتقال مواد از منطقهای که قبلاً ذخیره شده به منطقه دیگر که مجدداً این مواد مورد استفاده قرار میگیرند، انتقال مجدد مواد فتوسنتزی نامیده میشود. انتقالمجدد[1]و یا حرکت مجدد[2] موادپرودهبهدانهها، یکیازشاخصهایفیزیولوژیکیمهمدرتشکیلعملکرددانۀغلات از جمله گندم است و همچنین یکی از خصوصیاتی که توسط عدهای از محققین جزء سازوکارهای تحمل به خشکی و مکانیسمهای جبرانی به منظور تأمین امنیت عملکرد دانه در نظر گرفته میشود (Mirtaheri et al., 2010; Alizadeh et al., 2014). در اکثر مناطق کشت گندم، کمبود آب یک تنش غیرزیستی متداول است که سبب کاهش عملکرد میشود (Araus et al., 2002). با ورود گندم به مرحله پرشدن دانه در مناطق خشک و نیمه خشک (مانند کشور ایران) به تدریج از میزان بارندگیها کاسته شده و از طرفی دمای هوا، تبخیر و تعرق و در نتیجه نیاز آبی گندم افزایش مییابد. بنابراین در مرحله پرشدن دانه ممکن است گیاه تاحدودی با کمبود آب مواجه شده و حدی از تنش خشکی را تجربهکند. این امر میتواند درزمانپرشدندانههاازطریقکاهش هدایت روزنهای (Lawlor, 2002)، کاهش سنتز روبیسکو و افزایش تخریب آن (Ono et al., 2013)، تخریب دستگاه فتوسنتزی و کاهش چشمگیر کلروفیل (Hörtensteiner and Feller, 2002; Rubia et al., 2014; Bagherikia et al., 2017) و تسریع پیری برگها (Martinez et al., 2003; Rivero et al., 2009) سببکاهش سرعت فتوسنتز و فتوآسیمیلات تولیدی (Ardalani et al., 2016) و در نهایت افت عملکرد دانه شود. به این ترتیب، فتوسنتز جاری برای پرکردن دانهها کافی نخواهد بود (Johnson et al., 1981; Lawlor, 2002; Mirtaheri et al., 2010; Abdoli et al., 2016; Mahrokh et al., 2017) بنابراین،نیازدانهها برایپرشدن (به ویژه کربوهیدراتها) ازطریق انتقالمجددموادفتوسنتزیذخیرهشده در بخشهای مختلف ساقهها جبران و تأمینمیگردد (Yang and Zhang, 2006; Azhand et al., 2015). لازم بذکر است که حتی ممکن است در شرایط رشد مطلوب نیز فتوسنتز جاری برای پرکردن دانهها کافی نباشد و گیاه تاحدودی وابسته به ترکیبات ذخیرهای باشد. در غلات از جمله گندم در طی دورهای از رشد مخصوصاً دوره پیش از گلدهی و حدود دو تا سه هفته پس از آن (قبل از آغاز رشد خطی دانه) که شرایط برای فتوسنتز مساعدتر است، تولید مواد پرورده بیش از نیاز گیاه است در این حالت مواد فتوسنتزی مازاد به صورتکربوهیدراتهای محلول در آب[3]و غیرساختمانی در ساقه و غلاف برگها انباشته میشوند، که عمدتاً به شکل ساکارز، هگزوزها و الیگوساکارید فروکتوز (فروکتانها) هستند، این ذخایر در مراحل بعدی رشد به دانهها انتقال مییابند (Yoshida, 1983; Sabry et al., 1995; Ahmadi and Siosemarde, 2004; Schauer and Fernie, 2006; Ruuska et al., 2006; Bahrani, 2011). همچنین تجمع کربوهیدارتهای محلول در آب در ساقه گندم تا هفت روز پس از گردهافشانی بخاطر افزایش غلظت هگزوزها و ساکارز است و سنتز فروکتانها از هفت روز پس از گردهافشانی شروع میشود و در 18 روز پس از گردهافشانی فرم غالب کربوهیدارتهای محلول در آب موجود در ساقه همان فروکتانها هستند (Sanchez‐Bragado et al., 2014). زیرا که فروکتوز و ساکارز به عنوان سوبسترای اصلی برای سنتز فروکتانها عمل میکنند (Xiong et al., 2014). به طورکلی چندیننوعمنبع کربوهیدراتیدرتأمینموادفتوسنتزیهنگامپرشدندانه شرکتدارند که عبارتند از: (الف) کربوهیدراتهای تولیدی طی فتوسنتز جاریبرگها و دیگر بخشهای سبز گیاه (مانند برگ، سنبله و ریشک) که مستقیماً بهدانههایدرحالرشدانتقالمییابند،(ب)کربوهیدراتهای تولیدی قبل از گلدهی که مازاد آن در اندامهای رویشی از جمله بخشهای مختلف ساقه ذخیره شده و سپس طی فرایند انتقال مجدد به دانهها منتقل میشود و (پ) کربوهیدراتهای تولید شده بعد از گلدهی که موقتاً در ساقه انباشته شده و طی دوره پرشدن دانه، به دانه انتقال مییابند(Kobata et al., 1992; Gebbing et al., 1999; Ehdaie et al., 2006 a,b; Bahrani, 2011; Kordenaeej et al., 2013). مواد ذخیره شده در ساقه (عمدتاً فروکتانها) در فرایند انتقال مجدد باید به فرم قابل انتقال تبدیل شوند. در این مورد بیان شده که عوامل محیطی مانند تنش خشکی پس از گردهافشانی سبب فعالیت آنزیمهای فروکتان اگزوهیدرولاز[4] (Farooq et al., 2014; Dai et al., 2016) و اینورتاز[5] (Li et al., 2013; Farooq et al., 2014; Landry et al., 2016) میگردد که این آنزیمها سبب تبدیل فروکتانهای موجود در ساقه به فروکتوز و ساکارز میشود و غلظت فروکتوز در ساقه افزایش مییابد (Fábián et al., 2013). همچنین افزایش غلظت هگزوزها در ساقه ناشی از هیدرولیر فروکتانها گزارش شده است (Serrago et al., 2013; Mphande et al., 2016). در نهایت فروکتوزهای موجود در ساقه در اثر فعالیت آنزیم ساکارز فسفات سنتاز به ساکارز تبدیل شده (فرم انتقالی ترکیبات) و از طریق آوند آبکشی راهی دانههای در حال رشد میگردند (Liu et al., 2015). در آندوسپرم دانههای در حال پرشدن نیز فعالیت آنزیم ساکارز سینتاز و آنزیم اینورتاز با شدت بیشتری صورت میگیرد تا ساکارز رسیده که حاصل فتوسنتز جاری و انتقال مجدد است را به گلوکز و فروکتوز تبدیل کند و در نهایت سبب انباشت مواد به فرم نشاسته و پرشدن آندوسپرم دانه گردد (Mphande et al., 2016).
مقدار تجمع و انتقال ذخایر هم به صورت غیر مستقیم با بررسی تغییرات در وزن خشک ساقه یا مستقیماً به وسیله اندازهگیری محتوای کربوهیدراتهای محلول ساقه در طول پرشدن دانه اندازهگیری میشوند (Ehdaie et al., 2006 a,b). اندازهگیری وزن خشک ساقه سریع، راحت و ارزان است ولی روش مستقیم اندازهگیری کربوهیدراتهای محلول ساقه زمان بر و نسبتاً گران است(Ehdaie et al., 2008). البته بیشتر بررسیها سهم ذخایر در پرشدن دانه را با به کار بردن روش آنالیز رشد مورد بحث قرار میدهند، که انتقال مجدد مواد ذخیره شده، از طریق کاهش خالص وزن خشک (اختلاف دروزن اندامهای رویشی بالای زمین مخصوصاً ساقهها بین دو مرحله گردهافشانی و رسیدگی) محاسبه میشود. با این وجود، به این روشها اشکالاتی وارد شده است چون فرآیند تنفس برای نگهداری گیاه بررسی نشده و نقش ریشهها به عنوان یک منبع بالقوه پس از گردهافشانی اغلب نادیده گرفته میشوند و ریزش برگهای مرده که در طول پرشدن دانهها اتفاق میافتد ممکن است تخمین درستی از انتقال مجدد و قندهای محلول را باعث نشود (Przulj and Momcilovic, 2001). ولی با فرض یکسان بودن تنفس برای ارقام و شرایط محیطی میتوان از کاهش تنفسی چشمپوشی کرد. Ehdaie و Waines (1996) و Abdoli و همکاران (2015) نیز در مطالعات خود در رابطه با تنوع ژنتیکی انتقال مجدد در گندم چنین فرضی را صحیح دانستهاند.
عوامل مؤثر بر انتقال مجدد آسیمیلاتها
عوامل مؤثر بر میزان ذخیره مواد در اندامهای رویشی و کارایی انتقال مجدد آنها را به دانههای در حال رشد میتوان به دو دسته عوامل محیطی و عوامل ژنتیکی تقسیمبندی کرد که در زیر به طور مفصل شرح داده شده است.
عوامل محیطی
عوامل محیطی شامل رطوبت، نوع خاک، مدیریت گیاه، عناصر غذایی، دما و بیماریهای گیاهی میباشد، که البته عوامل دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشند. به طور کلی هر عاملی که روی سرعت فتوسنتز جاری تأثیر بگذارد بر روی تجمع و انتقال مجدد مواد فتوسنتزی نیز تأثیرگذار است (Pampana et al., 2014). در این بین، تنش رطوبتی پس از گردهافشانی بر روی فتوسنتز جاری تأثیر منفی دارد پس بر میزان انتقال مجدد کربوهیدارتهای غیرساختمانی از ساقه به دانه مؤثر است. محققین مختلف افزایش انتقال مجدد مواد فتوسنتزی از ساقه به دانههای در حال رشد و همچنین افزایش سرعت پرشدن دانه را تحت شرایط تنش خشکی گزارش کردهاند (Bahrani et al., 2013; Abdoli et al., 2015; Ardalani et al., 2015). در این میان ژنوتیپهایی که سرعت تجمع و انتقال مواد بیشتری داشتند، کمتر تحت تأثیر تنشهای انتهای فصل قرار گرفتند (Yang et al., 2000; Yang and Zhang, 2006; Ehdaie et al., 2006 a,b). کمبود رطوبت در دوره پرشدن دانه موجب برخورداری بیشتر دانه از ذخایر اندامهای دیگر به غیر از برگهامیگردد (Agarwal and Sinha, 1984).به نظر میرسد در تنش خشکی شدید به دلیل زودرسی، تسریع پیری و ریزش برگهای پایینی (که به عنوان یک سازوکار مؤثر جهت کاهش تعرق و اختلاف پتانسیل بین ریشهها و برگها صورت میگیرد)، میزان ماده خشک بیشتری به سمت دانههای در حال رشد در سنبله منتقل میشود (Saeedipoor, 2013; Movludi et al., 2015; Bagherikia et al., 2017). در شرایط تنشهای محیطی از جمله تنش خشکی میزان آبسیزیک اسید[6] افزایش مییابد که این تنظیم کننده رشد گیاهی به طور قابل توجهی سبب افزایش فعالیت آنزیم ساکارز فسفات سینتتاز در برگ و ساقه میگردد که پیامد آن تبدیل شدن ذخایر ساقه به فرم قابل انتقال (ساکارز) به دانه است (Yang et al., 2000). بنابراین آبسیزیک اسید تولیدی طی تنش کمبود رطوبت به طور غیرمستقیم سبب افزایش میزان انتقال مجدد مواد میگردد. Gallagher و همکاران (1976) دریافتند که در گیاهان گندم و جو در شرایط تنش خشکی، به طور متوسط 43 و حداکثر 74 درصد از وزن نهایی دانه را مواد ذخیرهای انتقال یافته از منابع ذخیرهای مخصوصاً ساقهها تشکیل میدهد. در حالیکه بر اساس برآوردهای انجام شده توسط Blum و همکاران (1997) سهم مواد ذخیرهای در شکلگیری وزن نهایی دانه گندم و جو در شرایط آبی به ترتیب 13 و 12 درصد و در شرایط دیم 27 و 17 درصد است. همچنین Abdoli و همکاران (2015) اظهار کردند که سهم انتقال مجدد بخشهای مختلف گیاه گندم در شرایط مطلوب رطوبتی بین 4/7 تا 3/19 درصد و در شرایط تنش کم آبی بین 6/9 تا 7/22 درصد است که نشان از افزایش سهم انتقال مجدد در شرایط تنش کم آبی دارد. Tousi Mojarrad و Ghannadha (2007) گزارش کردند که سهم انتقال مجدد به دانه در ژنوتیپهای مختلف گندم در شرایط نرمال بین 2/18 تا 9/36 درصد و در شرایط تنش خشکی بین 8/28 تا 0/47 درصد است. در برخی از تحقیقات مشخص شده است که در شرایط تنش خشکی سهم انتقال مجدد حتی ممکن است به بیش از 40 درصد برسد (Yang et al., 2000; Ehdaie et al., 2008). هرچند گزارشهایدیگری مبنی بر این که در شرایط مطلوب رطوبتی سهم آسیمیلاتهای ذخیرهای در شکلگیری عملکرد دانه بیشتر از شرایط تنش خشکی است، نیز وجود دارد (Davidson and Chevalier, 1992).
تحقیقات Alizadeh و همکارن (2014) نشان داد که کاربرد کود پتاسیمسببافزایشکربوهیدراتاندامهایمختلفگندممانند برگ و ریشه گردید و انتقالمجدد کربوهیدراتهایمحلولدرسطح 200 میلیگرمپتاسیم درکیلوگرم خاکدردورقمگندم (ویریناکوچمران) بهدلیلداشتندوامسطحبرگکمترنسبتبهسطوح 300 و 400 میلیگرمدرکیلوگرم بیشتربود. از سویی گزارش شده که مصرفنیتروکسینو سولفات روی موجبافزایشارتفاعبوته و در نتیجه میزانانتقالمجددوکارآییانتقالمجدددر گندم گردید (Ahmadi et al., 2017). به نظر میرسدکه افزایش میزان انتقال مجدد ماده خشک تحت تأثیر کودهای زیستی با سنتز و آزادسازی تنظیم کنندههای رشد گیاهی مانند اکسین[7] و جیبرلین[8] و افزایش رشد طولی میانگرههای ساقه در ارتباط است.Ebrahim و Aly (2004) نیز طی تحقیقات خود بر روی گندم دریافتند که کاربرد سولفات روی همراه با ازتوباکتر[9] و آزوسپیریلوم[10] سبب افزایش نیتروژن و کربوهیدرات در ساقه شد. کاربرد عنصر روی به سبب افزایش تولید ایندول استیک اسید[11] موجب رشد طولی ساقه گندم و افزایش طول میانگرههامیشود که این امر به نوبه خود باعث افزایش گنجایش ساقه جهت انباشت بیشتر ماده خشک میشود (Singh, 2014). همچنین کاربرد نیتروژن به صورت کود سبب افزایش انتقال نیتروژن از اندامهای رویشی شده است (Cox et al., 1986). Bahrani و همکاران (2013) گزارش کردند که افزایش مصرف نیتروژن موجب افزایش انتقال مجدد ماده خشک شد ولی کارایی آن را در گندم و جو کاهش داد. آنها همچنین بیان نمودند که مصرف زیاد نیتروژن همراه با تنش خشکی باعث کاهش کارایی لازم کود نیتروژن میگردد. در این ارتباط، Tousi و همکاران (2015) اظهار کردند که با افزایش مصرف کود نیتروژن نه تنها میزان انتقال مجدد ماده خشک افزایش یافت بلکه میزان فتوسنتز جاری و عملکرد نیز افزایش یافت. در مقابل گزارش شده که بخاطر افزایش رشد و توسعه کانوپی در اثر مصرف نیتروژن، میزان فتوسنتز جاری افزایش مییابد، از این رو گیاه نیاز زیادی به استفاده از ذخایر انباشته شده در قسمتهای مختلف ندارد و سهم انتقال مجدد در عملکرد کاهش مییابد (Daneshvar et al., 2008; Barraclough et al., 2010; Alavifazel, 2016). Movludi و همکاران (2015) بیان نمودند که وقتی گیاه در معرض کمبود نیتروژن در خاک باشد، کارایی انتقال مجدد نیتروژن از اندامهای رویشی به دانه بیشتر میشود.
افزایش دما موجب افزایش سرعت تجمع مواد و انتقال مجدد آنها میشود (Calderini et al., 2006). در شرایط تنش خشکی و گرمایی انتهای فصل، فتوسنتز خالص به طور معنیداری در گندم کاهش مییابد و سهم انتقال کربوهیدرات محلول ذخیره شده به عنوان منبع پرشدن دانه بیشتر میشود (Acevedo and Fereres, 1993). وجود بیماریهای مختلف برگی نظیر سپتوریا[12] ویا زنگها که خود سبب کاهش سهم منابع جاری (سرعت فتوسنتز برگها و سنبله) در ایجاد عملکرد دانه گندم میگردند، موجبات استفاده بیشتر از ذخایر ساقهها را فراهم میکنند (Blum, 1998). در تحقیق Katsantonis و همکاران (2008) مشخص شد که شدتهای بالای بیماری بلاست[13] سبب افزایش غلظت نیتروژن در بافت و محتوای کل نیتروژن برنج شد ولی نسبت نیتروژن قسمت زیرزمینی به دانه را کاهش داد. از سویی انتقال مجدد نیتروژن در گیاه آلوده به بیماری (تلقیح شده) نسبت به گیاهان سالم (عدم تلقیح شده) بیشتر بود (Katsantonis et al., 2008).
عوامل ژنتیکی
عوامل ژنتیکی مؤثر برانتقال مجدد شامل نوع گیاه، رقم، سرعت پیرشدن برگها، میزان ذخیره مواد در ساقه و غیره میباشند. همچنین Bagherikia و همکاران (2018) گزارش کردند که تغییرات در دریافت سیگنالهای پدیده پیری در اثر تنش خشکی، قدرت مقصد، مقدار ذخایر کربوهیدرات ساقه قبل از گردهافشانی و استفاده از ظرفیت ذخایر طول ساقه از عوامل تأثیرگذار در بروز تنوع ژنوتیپها در انتقال مجدد کربوهیدارتهای محلول ساقه در طی پرشدن دانهها تحت تنش خشکی هستند. بررسی تحقیقات سایر محققین نشان میدهد که تنوع ژنتیکی وسیعی برای ذخیرهسازی و انتقال مجدد کربوهیدراتها در بین ژنوتیپهای مختلف گندم وجود دارد (Ruuska et al. 2006; Ehdaie et al., 2006 b; Tousi Mojarrad and Ghannadha, 2007; Abdoli et al., 2013; Pampana et al., 2014; Dabiri, 2016). بنابراین آگاهی از تنوع ژنتیکی برای ذخیرهسازی و تنوع انتقال مجدد کربن در برنامههای اصلاحی میتواند مورد استفاده قرار گیرد (Joudi et al., 2010). طول ساقه از عوامل مهمی است که میزان ذخیرهسازی را تحت تأثیر قرار میدهد. به عنوان مثال Austin و همکاران(1980) گزارش کردند که انتقال مجدد کربوهیدراتها از ساقه ارقام پابلند مشارکت کمتری نسبت به ارقام پاکوتاه و نیمه پاکوتاه در شکلگیری عملکرد دانه دارند. در همین راستا، Shearman و همکاران (2005) گزارش کردند که در ارقام جدید (پاکوتاهتر) مقدار مشارکت ذخایر ساقه در ایجاد عملکرد دانه بیشتر از گندمهای پابلند قدیمی است. Behdani و Mousavifar (2011) و Mirtaheri و همکاران (2010) بیان کردند که باتوجهبهاینکهانتقالمجددموادفتوسنتزی،یکیازعمدهترینطرقجبرانکاهشحاصلازتنشخشکیدرفتوسنتزجاریگیاهاست،یکیازنقاطقوتارقامپاکوتاهجدیددرمقایسهباارقامقدیمیدرمیزانبالایانتقالمجدد میباشد. Bagherikia و همکاران (2017) گزارش کردند که انتقالمجددساقهوکاراییآنتحتتنشخشکیانتهاییدرلاینهایجهشیافتهگندم بهطورمعنیداریبیشترازرقمتیپوحشیبود و علتاینامرقدرتمخزنبیشتر (عملکرد بالاتر)، بروزپیریزودرس(تجزیهکلروپلاستوسیستمفتوسنتزی دراثرپیریالقاءشدهتوسطتنشخشکی)، فعالیت آنزیمهای مؤثر در انتقال مجدد و پیامهای القاء کننده انتقال مجدد درلاینهایجهشیافتهنسبتبهرقمتیپوحشیبود. برعکس، Borrell و همکاران (1993) بر این باورند که در ارقام پاکوتاه گندم، مقدار ذخیرهسازی و انتقال مجدد کاهش مییابد. Ehdaie و همکاران (2006 b) اظهار کردند که ژنهای Rht1 و Rht2 به موازات کاهش طول ساقه گندم سبب کاهش ذخایر ساقه نیز میگردند. همچنین نتایج تحقیقات Miri (2011) نشان دادکه ارقام مختلف گندم واکنش متفاوتی نسبت به قطع آبیاری پس از گلدهی نشان میدهند به طوری که با قطع آبیاری پس از گلدهی، وزن هزار دانه و عملکرد دانه در ارقام پابلند به میزان کمتری در مقایسه با ارقام پاکوتاه کاهش یافت و همچنین کاهش وزن ساقه با قطع آبیاری در ارقام پابلند بیشتر از ارقام پاکوتاه بود. این نتایج حاکی از آن است که میزان ذخایر ساقه موجود در ارقام پابلند برای استفاده در دوره پرشدن دانه، به ویژه در شرایط نامساعد، بیشتر از ارقام پاکوتاه بوده است. Distelfeld و همکاران (2014) مشاهده کردند که در ارقام پابلند سهم ذخایر ساقه در شکلگیری عملکرد دانه بیشتر از ارقام پاکوتاه است اما تفاوتی در عملکرد دانه آنها مشاهده نشد، این امر نشان میدهد که ارقام پابلند در فتوسنتز جاری ضعیفتر از ارقام پاکوتاه هستند. غیر از موارد استثناء به نظر میرسد ارقام پابلند قابلیت بیشتری در شکلگیری عملکرد دانه به وسیله ذخایر ساقه داشته باشند، که ممکن است به دلیل ذخیره بیشتر کربوهیدراتها در ساقه این ارقام باشد (Blum et al., 1997; Abdoli et al., 2013). احتمالاً یکی از دلایل پایداری عملکرد دانه ارقام بومی که معمولاً ارتفاع ساقه بیشتری نیز دارند، همین مسئله باشد. ارقامی که توانایی بیشتری در استفاده از ذخایر ساقه جهت پرکردن دانه خود دارند، هم تحت شرایط تنش و هم در شرایط بدون تنش سرعت پیرشدن برگها بیشتر است (Blum et al., 1997) ولی به طورکلی به نظر میرسد که پیری زود هنگام برگها که به عنوان منبع جاری اصلی در پرشدن دانههاعمل میکند، سبب محدود شدن استفاده از ذخایر ساقهها گردد (Blum, 1998). به طورکلی هر یک از اندامهای گیاهی سهم متفاوتی در تخصیص مواد فتوسنتزی به دانه دارند.
عوامل مؤثر بر میزانمشارکتذخایر ساقهدرتأمینمواد دانه
به طور کلی میزان مشارکت ساقه در تأمین مواد پرورده برای دانه وابسته به موارد زیر است:
الف) توانایی ساقه برای ذخیرهسازی مواد پرورده بستگی به طول و چگالی وزنی ساقه دارد. با افزایش طول و چگالی وزنی بخشهای مختلف ساقه میزان ذخایر آنها نیز افزایش مییابد (Zhang et al., 2014). با توجه به تفاوت در طول و چگالی وزنی میانگرههای مختلف گندم (Blum, 1998) به نظر میرسد که مقادیر متفاوتی از کربوهیدراتها در میانگرههای مختلف گندم ذخیره شود. در تحقیقی که توسط Ehdaie و همکاران (2006 a) روی یازده ژنوتیپ مختلف گندم نان صورت گرفت نشان دادند که در شرایط کنترل رطوبتی و تنش خشکی بیشترین ذخیرهسازی و انتقال مجدد مربوط به میانگرههای پایین بوده و میانگرههای پنالتیمیت[14] و پدانکل[15] در رتبههای بعدی بودند. همچنین Joudi و همکاران (2010) نیز به همین نتیجه رسیدند. ولی در مقابل Wardlaw و Willenbrink (1994) اظهار کردند که میانگرههای پنالتیمیت و پدانکل در گندم بیشترین ذخیرهسازی کربوهیدراتها را دارند، همچنین بیشترین تغییرات در ذخیره ساقه در میانگره پنالتیمیت در آزمایشهای مختلف مشاهده شده است (Bonnett and Incoll, 1992; Ardalani et al., 2015).
ب) کارایی تبدیل و توان انتقال مجدد مواد ذخیرهای به دانه که به قدرت مخزن (تعداد و وزن دانه) معروف است (Blum, 1998; Kumar et al., 2006). در این مورد، Papakosta و Gagianas (1991) در یک مطالعه بر رویچهار رقم گندم کارایی انتقال ماده خشک، یعنی بخشی از وزن ساقه که به دانه انتقال مییابد را 2 و 36 درصد و سهم مواد فتوسنتزی پیش از گردهافشانی را بین ۶ تا ۷۳ درصد ذکر کردند. به عقیده Gebbing و همکاران (1999) در زمان رسیدگی فیزیولوژیکی دانهها، وزن خشک کل اندامهای رویشی گندم به طور معنیداری کمتر از وزن خشک این اندامها در مرحله گردهافشانی است که این مسأله به دلیل انتقال مجدد مواد پرورده به دانه است (Azhand et al., 2015). Rawson و Evans (1971) اظهار داشتهاند که کارایی ساقه در انتقال ماده خشک، به وزن خشک ساقه در مرحله گردهافشانی بستگی دارد. وزن خشک بیشتر در مرحله گردهافشانی به مشارکت بیشتر ماده خشک آن در انتقال مجدد به دانه و عملکرد بیشتر در شرایط تنش رطوبتی منتهی میشود. از سویی، Yang و همکاران (2002) نشان دادند که قدرت مخزن از عوامل مهم و تأثیرگذار بر تسهیم مواد فتوسنتری در غلاتی مثل برنج میباشد. در مقابل Ahmadi و همکاران (2009) گزارش کردند که افزایش نسبت مخزن به منبع در گندم تأثیری در مقدار انتقال مجدد کربوهیدراتها ندارد. UhartوAndrade (1995) گزارشکردندکهمحدودیتمنبعسبب افزایشانتقالمجددازساقهوبرگهاوکاهشکربوهیدرات غیرساختمانیدرمقایسهباتیمارشاهد میشود و از طرفی محدودیتمخزن سبب کاهشانتقالمجددازساقهمیگردد.
میانگرههای ساقه
میانگرههای ساقه گندم از بالای بوته به سمت پایین شامل پدانکل، پنالتیمیت و میانگرههای پایینی میباشند. گزارشاتیوجودداردکه نشان میدهد بین میانگرههای مختلف ساقه (پدانکل، پنالتیمیت و میانگرههای پایینتر) از نظر میزان ذخیرهسازی و انتقال مجدد کربوهیدراتها تفاوتهایی وجود دارد (Blum, 1998; Abdoli et al., 2013; Azhand et al., 2015). بهعبارتدیگر،تجمعمادهخشکوانتقالمجددآندرطولساقهدرشرایطتنشوغیرتنشمتغیراست (Abdoli et al., 2015).معمولاً وزن میانگرههای ساقه در دو تا سه هفته بعد از گلدهی افزایش یافته و این موضوع بیشتر به دلیل تجمع کربوهیدراتهای محلول مازاد بر نیاز دانهها تا این مرحله در بخشهای مختلف ساقه میباشد (Bonnett and Incoll, 1992; Bazargani et al., 2012; Azhand et al., 2016; Bagherikia et al., 2018). از سویی، میانگرههای پایینی ساقه محل اصلی ذخیرهسازی و انتقال مواد پروده در قبل از گلدهی و میانگرههای بالایی ساقه محل مهمی برای مواد ذخیرهای پس از گلدهی میباشند (Bonnett and Incoll, 1992). اگر چه اختلاف عمدهای در مدت زمان ذخیرهسازی این کربوهیدراتها در بین میانگرهها وجود دارد، ولی کاهش وزن خشک میانگرههای ساقه معمولاً همزمان صورت میگیرد. در این ارتباط Schnyder(1993) و Azhand و همکاران (2016) طول دوره تجمع مواد را در بین میانگرهها، متفاوت گزارش کرده و آن را برای میانگرههای پایینتر، طولانیتر بیان کردند. هر چند که این تفاوت باعث ذخیره بیشتر در این میانگرهها نمیشود زیرا که متوسط سرعت ذخیره در میانگرههای بالایی از جمله میانگره پدانکل بسیار بیشتر است.
پدانکل یا بالاترین میانگره ساقه به عنوان یکی از اندامهای تأمینکننده کربن دانه در گندم محسوب شده و در بسیاری از تحقیقات، ارتباط این اندام با عملکرد و اجزای عملکرد مورد ارزیابی قرار گرفته است (Abdoli et al., 2015; Ardalani et al., 2015; Saeidi et al., 2016). به طوری که تجمع مقادیر قابل توجه از کربوهیدراتهای مازاد بر نیاز گیاه در پدانکل و انتقال مجدد آنها به دانههای در حال پرشدن، یکی از دلایل اهمیت این اندام در تعیین عملکرد دانه بیان شده است (Ehdaie and Waines, 1996; Bagherikia et al., 2018). با توجه به اینکه انتقال مجدد ماده خشک از منبع به مخزن با صرف انرژی همراه است پس نزدیک بودن این دو اندام به همدیگر یک مزیت برای گیاه تلقی میگردد. به طوریکه با صرف انرژی کم مخصوصاً در شرایط تنش، مقدار ماده خشک بیشتری از منبع به مخزن انتقال دهد که این مورد نیز نشانگر اهمیت میانگره پدانکل است زیرا که این میانگره نسبت به بقیه میانگرههای ساقه نزدیک به سنبله (دانهها) میباشد. در تحقیقی که توسط Wardlaw و Willenbrink (1994) روی گندم در استرالیا انجام شد، مشخص گردید که قسمت پایین پدانکل که به وسیله غلاف برگ پرچم پوشیده شده بود بیشترین مواد فتوسنتزی را در خود تجمع داد و بالاترین نقش را در انتقال مجدد مواد به دانههای در حال رشد داشت. Ehdaie و Waines (1996) نیز به همبستگی مثبت انتقال مجدد قندهای محلول از پدانکل با عملکرد دانه ژنوتیپهای مختلف گندم اشاره کردهاند. در مقابل گزارشهایی وجود دارد که سهم پدانکل را در عملکرد گندم ناچیز و یا در مقایسه با سایر میانگرهها کم عنوان میکنند (Cruz-Aguado et al., 2000; Abdoli et al., 2015; Azhand et al., 2016). به طوری که Wardlaw و Willenbrink (2000) در بررسی اثر تنش خشکی بر انتقال مجدد ترکیبات ذخیرهای ساقه گندم گزارش دادند که علاوه بر بیشتر بودن میزان قندهای تجمع یافته در پنالتیمیت نسبت به پدانکل، مقدار کربوهیدراتهای منتقل شده به دانه نیز از این میانگره بیشتر بود. تفاوت موجود بین این میانگرهها تا حدی قابل پیشبینی است، چون میزان کربوهیدراتها در میانگره آخر تا بعد از گلدهی و زمانی که رشد آن کامل نشده است، ذخیره نمیشود. با توجه به این موارد، به نظر میرسد که در هنگام بروز تنش خشکی پس از گردهافشانی، میانگره ماقبل آخر از طریق انتقال مقدار بیشتر قند محلول به دانههای در حال رشد، سهم بیشتری در پرشدن دانهها دارد.Kulshrestha و همکاران (2013) نیز به بالا بودن غلظت قندهای محلول ساقه در میانگره ماقبل آخر نسبت به میانگره آخر اذعان کردهاند. Wardlaw(1967) گزارش کرد که انتقال قندها به طرف بالا، تقریباً به طور کامل از دو میانگره بالایی ساقه صورت گرفته و حرکت آنها به طرف پایین از میانگره سوم و پایینتر است که بیشتر به پنجههای جدید اختصاص پیدا میکند ولی در ارقام جو زمستانه میانگرههای پایینی سهم بیشتری در پرکردن دانه دارند(Bonnett and Incoll, 1992). در آزمایشهای دیگر که توسط Joudi و همکاران (2010) و Azhand و همکاران (2016) به ترتیب روی 81 رقم و 4 ژنوتیپ گندم در دو شرایط کنترل و تنش رطوبتی انجام شد مشخص گردید که وزن خشک میانگرههای زیرین بیشتر از میانگرههای بالایی بود. همچنین بیشترین میانگین انتقال مجدد مربوط به میانگرههای زیرین بود و میانگرههای پدانکل و پنالتیمیت در رتبههای دوم و سوم بودند.
برگها و روند انتقال مجدد ماده خشک و نیتروژن
ورود و خروج مواد غذایی به طور مشابهی در طول چرخه زندگی اندامهای گیاهی نظیر برگها صورت میگیرد. به صورت یک قانون کلی، پیری مصادف است با خروج مقادیر بیشتر موادغذایی نسبت به ورود آنها در اندمهای در حال پیرشدن و در هر اندام مثل برگ کاهش مییابد (Kouchaki and Sarmadnia, 2013). هر چه انتقال کربوهیدراتها و نیتروژن از برگها و غلاف برگ سریعتر باشد پیری این اندامها زودتر صورت میگیرد (Yoshida, 1983; Marschner, 1995). در آزمایشی Wada و همکاران(1993) نشان دادند که اختلاف در پیری برگ با اختلاف سرعت حرکت نیتروژن از پهنک برگ به دانه مرتبط بود. براساس یافتههای Jenner و همکاران(1991) ابتدا برگهای پایینتر در گندم پیر شده در حالیکه برگهای بالاتر برای دورهای به صورت فعال باقی میمانند. در طول دوره پس از گلدهی، کاهش میزان جذب به همراه تقاضای زیاد برای نیتروژن میتواند سبب کاهش نیتروژن در برگ و کاهش سرعت فتوسنتز شود.
انتقال مجدد عناصر معدنی با قابلیت حرکت نسبتاً زیاد در آوند آبکش باعث کاهش سریع مقدار آنها در اندامهای هوایی(رویشی) شده و پیری سریع را القاء میکند. در این صورت گیاهان به صورت سیستم خود تخریبی عمل میکنند. علت این امر آن است که نیتروژن جزء اساسی پروتئین میباشد و بیش از 65 درصد پروتئین برگ در کلروپلاست وجود دارد که 50 درصد این مقدار را آنزیم روبیسکو[16]تشکیل میدهد(Salisbury and Ross, 1992). پس روبیسکو در طی پیری ناشی از تنش خشکی انتهای فصل، تخریب شده و محصولات آن میتوانند به عنوان منبع نیتروژن و کربن در توسعه بافتها و دانههای در حال رشد مورد استفاده قرار گیرند (Suzuki et al., 2001; Bagherikia et al., 2017). مقدار نیتروژن برای رشد مطلوب بسته به گونه گیاهی، مرحله نمو و اندام گیاهی، بین دو تا پنج درصد وزن خشک گیاه میباشد، تجمع نیتروژن در اندامهای رویشی گیاه بالا بوده و با افزایش رشد کاهش مییابد. بعد از گلدهی انتقال نیتروژن از اندامهای رویشی به دانهها قابل ملاحظه است. در طول مراحل رویشی سنتز پروتئین فعال است و در طول مرحله زایشی سنتز مواد دیواره سلول نظیر سلولز، پکتین و غیره شروع به فعالیت میکند. دو منبع اصلی نیتروژن برای رشد دانه وجود دارد: (1) جذب از خاک و (2) انتقال مجدد از اندامهای رویشی (Tahmasebi Sarvastani, 1995; Mi et al., 2000). تحت شرایط رطوبت کافی و حاصلخیزی خوب، بیش از 50 درصد پروتئین از نیتروژن جذب شدهیقبل از رسیدگی دانه حاصل میشود. در گندم میزان نیتروژن موجود در مرحله گلدهی میتواند حدود 90 تا 100 درصد مجموع نیتروژن در مرحله رسیدگی باشد. در این بین، اختلاف زیادی میان گونهها یا ارقام یک گونه در جذب و مصرف عناصر غذایی معدنی وجود دارد، این اختلافات نه تنها نقش عمدهای در قابلیت گیاه برای بقاء در یک اکوسیستم دارند بلکه از نظر پتانسیل تولید آن نیز مهم میباشند(Hashemi-Dezfouli et al., 1998; Rajabi, 2015; Esfandiari et al., 2018; Abdoli et al., 2019).
جریان مواد فتوسنتزی و انتقال مجدد کربن و نیتروژن به دانه در طول دوره پرشدن دانه به نسبت منبع- مخزن بستگیدارد. با توجه به آن که گندم بخش عمده نیتروژن خود را تا مرحله گلدهی جذب میکند و لذا منبع اصلی نیتروژن دانه حاصل انتقال مجدد نیتروژن از اندامهای رویشی گیاه میباشد (Van Oosterom et al., 2010; Pampana et al., 2014). بنابراینبرگهارامیتوانبه عنوانمنابعاصلیتأمینکنندهنیتروژندانهدرنظرگرفت و انتظار میرود با حذف زود هنگام برگها در اثر تنشهای محیطی، این منبع نیتروژن دانه محدود شده و لذا کاهش در پروتئین دانه رخ دهد (Janmohammadi et al., 2011) ولی طی تحقیقات Joudi و همکاران (2006) چنین واکنشی مشاهده نشد که احتمالاً منابع نیتروژن حاصل از انتقال مجدد ساقه و ریشه و یا حتی سنبله توانستهاند کاهش در منابع برگی نیتروژن را جبران نمایند. Xu و همکاران (2006) و Perez و همکاران (2013) گزارش کردند که در بین اندامهای مختلف رویشی به ترتیب برگها، پوشینهها، ساقهها و غلافها مهمترین منابع برای انتقال مجدد نیتروژن به دانه (جهت سنتز پروتئین) بودند. تحقیق دیگری تأیید میکند که برای بهبود درصد پروتئین دانه میتوان از ژنوتیپهایی بهره گرفت که درصد بیشتری نیتروژن از اندامهای رویشی خود به دانه منتقل میکنند (Papakosta and Gagianas, 1991).همچنین همبستگی مثبت و معنیداری بین میزان نیتروژن اندامهای رویشی در قبل از گلدهی با عملکرد و نیتروژن دانه گزارش شده است(Papakosta and Gagianas, 1991; Hocking and Stapper, 2014). بهطور کلی سهم انتقال مجدد نیتروژن در شکلگیری پروتئین دانه بیشتر از سهم انتقال مجدد کربن در شکلگیری وزن نشاسته دانه میباشد. تحقیقاتBakhshandehوهمکاران (2013) نشاندادکه 57 درصدازمقدارنیتروژنموردنیازبرایرشددانهازطریقانتقالمجددنیتروژنازاندامهایرویشیقبلازمرحلهگردهافشانیو 11 درصدآنازطریقجذبمستقیمنیتروژنازخاکویاانتقالمجددنیتروژنپسازمرحلهگردهافشانیتأمینشد. آنهابدین نتیجه رسیدندکهدرگندمبیشترینمقدارنیتروژنمورداستفادهدرمرحلهپرشدندانهازطریقانتقالمجددنیتروژنذخیرهشدهدراندامهایرویشیتأمینمیشودودربیناندامهایمختلف،برگهاباانتقالمجددنیتروژنمعادل 2/72 درصدمهمترینمنابعتأمینکنندهنیتروژندانهمیباشند. Perez و همکاران (2013) بیان کردند که انتقال مجدد نیتروژن از برگها زودتر از ساقهها و ریشهها در طول فصل اتفاق افتاد و برگها و ساقهها مهمترین توزیع کنندهها به دانه بودند و نقش ریشهها کمتر بود. درهرحالکاهشسطحبرگامکانکاهش منابعنیتروژنقابلانتقال،تغییراتهورمونیودرنتیجهسایراثراتمنفیرابرعملکرددانهخواهدداشت.
نتیجهگیری کلی
با توجه به اینکه کشور ایران جزء مناطق خشک و نیمه خشک جهان میباشد و این مناطق با محدودیت آب در مراحل انتهایی رشد گندم مواجه هستند، ارقامی مناسبترند که قبل از گردهافشانی رشد رویشی مطلوبی داشته و مقدار بیشتری قند در ساقههای خود ذخیره کنند و پس از گرده افشانی انتقال مجدد زودتر آنها شروع شود تا عملکرد دانه باثباتتری در این شرایط تولید نمایند. از سویی اعمال تنش جزئی در مرحله پرشدن دانه سبب تحریک پیری شده که به عنوان سیگنالی عمل میکند و منجر به فعالیت آنزیمهای تجزیه کننده ذخایر ساقه (فروکتانها) به فرم قابل انتقال (ساکارز)، انتقال بهتر و سریعتر مواد ذخیره شده از اندامهای رویشی به دانههای در حال پرشدن میشود. بنابراین، شناسایی ارقام مقاوم به تنش خشکی که علاوه بر فتوسنتز جاری مطلوب از مکانیسم انتقال مجدد جهت پایداری عملکرد بهره میگیرند، میتواند برای تولید در مناطق خشک سودمند باشد و همچنین آگاهی از تنوع ژنتیکی برای ذخیرهسازی و انتقال مجدد کربن در برنامههای اصلاحی میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
[1] Remobilization
[2] Retranslocation
[3] Water soluble carbohydrates
[4] Fructan exohydrolase enzyme
[5] Invertase enzyme
[6] Abscisic acid (ABA)
[7] Auxin
[8] Gibberellins (GAs)
[9] Azotobacter
[10] Azospirillum
[11] Indole-3-acetic acid (IAA, 3-IAA)
[12] Septoria
[13]Pyricularia oryzae Cav.
[14] Penultimate internode
[15] Peduncle internode
[16] Ribulose bisphosphate carboxylase/oxygenase (Rubisco)